چپها این روزها در دل اروپا احیا میشوند. یونانیها با همه انتقاداتی که به دولت الکسیس سیپراس، نخست وزیر یونان و کوتاه آمدنش در مقابل اتحادیه اروپا داشتند باز هم انتخاب اولشان در انتخابات پارلمانی 20 سپتامبرحزب چپگرای «سیریزا» بود.
ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه که علاوه بر علاقه نوستالژیک خود به چپها در اروپا نوعی نگاه استراتژیک نیز به آنها دارد، پیروزی سیپراس را تبریک گفته است.
فرانسوا اولاند، رئیس جمهوری فرانسه که متعلق به حزب چپ میانه است میگوید: «پیروزی سیریزا در انتخابات یکشنبه پیامی برای احزاب چپ اروپایی دارد.»
چند ماه پیشتر هم مردم اسپانیا در انتخابات شورای شهر و شهرداریها به جنبش مخالفان دولت اسپانیا به رهبری حزب چپگرای پودموس رای دادند و این حزب برای بازگشت به قدرت آماده میشود.
علاوه بر حزب پودموس در اسپانيا، چپ متحد در اسلوونی و جبهه تازه شکل گرفته کارگران کرواسی را بايد جديدترين احزاب سياسي در جناح چپ معرفی کرد که توانستهاند در چند سال گذشته به پيروزی های قابل توجهی در عرصه سياست داخلی کشورهای خود دست يابند. اما لبخند دوباره اروپا به چپها زمانی پررنگتر شد که «جرمی کوربین» به رهبری حزب کارگر انگلیس انتخاب شد. انتخاب کوربین را بسیاری از تحلیلگران یک زلزله سیاسی خواندهاند.
کوربین یک سوسیالیست ضدجنگ و عدالتخواه است که در سالهای فعالیت سیاسیاش از مواضع خود کوتاه نیامده و همیشه از ارزشهای انسانی و حقوق بشر و حقوق اقلیتها دفاع کرده است.
وی حامی مردم مظلوم فلسطین در مقابل جنایتهای اشغالگران صهیونیست، مخالف جنگ افروزی، به دنبال خلع سلاح هستهای انگلیس، موافق خروج لندن از ناتو و یک جمهوریخواه در این سرزمین پادشاهی است.
بیجهت نیست ژنرالهای نظامی در ارتش انگلیس تهدید کردهاند، چنانچه کوربین نخست وزیر شود بر علیه او کودتا خواهند کرد.
رهبری کوربین بر حزب کارگر انگلیس بعد از سالها دورشدن این حزب از مواضع سوسیالیستی و نزدیکشدن سیاستهایش به حزب محافظهکار اتفاق میافتد.
دیگر سیاستمداران بلندپایه حزب کارگر این پیرمرد ژولیده را که کمتر لباس رسمی میپوشد و آرمانگرایانه حرف میزند چندان جدی نمیگرفتند اما 59 درصد اعضای این حزب به رهبری او رای دادند تا همه در اروپا مبهوت شوند.
درباره چرایی روی آوردن مردم اروپا به چپ دلایل زیر را میتوان بیان کرد:
بحران سرمایه داری
جنبشهای چپ کنونی که در اروپا در حال شکل گیریاند، ضد سرمایهداری و مخالف جدی نهادها و نظام مالی و پولی اتحادیه اروپا هستند. اولین جرقههای جذابیت این جنبشها را میتوان در اعتراضهای خیابانی اروپا در سال 2011 مشاهده کرد که اندکی بعد از قیام تودههای مردم در خاورمیانه آغاز شد و تا خیابانهای امریکا تحت لوای جنبش اشغال ادامه یافت.
واقعیت این است بحران پولی و مالی اروپا بین سالهای 2007 و 2012 که ناشی از سیاستهای اقتصاد سرمایهداری تروئیکا (کمیسیون اروپا، بانک مرکزی اروپا و صندوقبینالمللی پول) بود، نوعی دلزدگی از سرمایهداری را در اروپا به وجود آورد.
علاوه بر این افزايش رياضتهای اقتصادی و اتخاذ سياستهای پولی نامناسب از جمله در کشورهای يونان و اسپانيا باعث شد مردم کشورهای جنوب اروپا در مورد توانايی اتحاديه اروپا برای مقابله با بحرانهای مختلف دچار ترديد شوند.
بحران مشروعیت
دلیل دوم را میتوان در بحران مشروعیت در اروپا جستجو کرد. در یک چشمانداز تاریخی، موضوع «بحران مشروعیت» و یا «کسری دموکراسی» نظام حکمرانی فراملی اروپایی یکی از عوامل اصلی دلزدگی مردم نسبت به ساختار حاکم نئولیبرال در اروپا بوده است.
عدم برخورداری شهروندان اروپایی از پیوندهای هویتی تمام عیار با اتحادیه اروپا و نهادهای آن در ایجاد فاصله، شکاف و گسست میان شهروندان و نهادهای اروپایی موثر بوده است.
برگزاری انتخابات مستقیم پارلمان اروپا از جمله تدابیری بود که اروپاییها برای غلبه بر سرشت نخبهگرا، فن سالار و دیوان سالار این فرایند اتخاذ نمودند. با این حال عدم استقبال و مشارکت مردم در فرایندها و تصمیم گیریهای اتحادیه اروپا باعث شد تا تصمیمات اتخاذ شده برای مردم عادی اروپا با نوعی عدم مشروعیت همراه باشد.
شکست اخلاقی لیبرالیسم
مهمترین عامل در این گردش به چپ را می توان شکست اخلاقی لیبرالیسم در اروپا دانست. ارزشهای اخلاقی که لیبرالیسم همیشه از آنها دفاع میکرد با ظهور داعش و بعدتر هجوم مهاجران به اروپا دچار تزلزل شده است. همراهی کشورهای اروپایی با آمریکا برای مقابله با دولت بشار اسد که از درون آن داعش ظهور کرد و بعدتر پیوستن اروپاییها به این گروه بسیاری از مردم این قاره را متعجب کرد. در همین احوال دولتهای لیبرالیستی اروپا که خود را مدافع حقوق بشر میدانند ناگهان با پدیده پناهجویان سوری و عراقی مواجه شدند تا در آزمون انتخاب بین دفاع از حقوق انسانها یا توجه به شرایط اقتصادی مورد آزمون افکار عمومی قرار بگیرند. دولتها در این آزمون شکست خوردند و فقط زمانی حاضر به پذیرش پناهجویان شدند که زیر فشار افکار عمومی قرار گرفتند و این نوعی «شکست اخلاقی» برای دولتهای اروپایی بود.
به نظر مي رسد در برخي از کشورها احزاب چپ توانسته اند با بازسازي و ارائه طرح هاي عملي نظر مثبت مردم را به خود جلب کنند و با توجه به بحران هاي بزرگي که گريبانگير اروپا شده است، مي توان انتظار داشت اين احزاب بتوانند در آينده نه چندان دور محبوبيت بيشتري پيدا کنند.
نویسنده: علیرضا رضاخواه
دیدگاههای نویسنده این مقاله لزوماً بیانگر مواضع شبکه پرس تیوی نیست.